English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5458 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gee whiz <idiom> U بافریاد شادی خود رانشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to a. the ball U توپ رانشان دادن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
to show round the premises U دورتادورعمارت رانشان کسی دادن
To come into the open. U آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
blaring U بافریاد گفتن
blares U بافریاد گفتن
blared U بافریاد گفتن
blare U بافریاد گفتن
holloo U بارک الله بافریاد تشریق کردن
holla U بارک الله بافریاد تشریق کردن
hollo U بارک الله بافریاد تشریق کردن
draught line U خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
kinemacolour U سینماتوگرافی که رنگهای اصلی رانشان دهد
gyrostat U التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ? U این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
z axis U محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
planimetric U نقشهای که فقط فواصل افقی نقاط رانشان میدهد
isotherm U خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
cable rigging tension chart U جدولی که ارتباط بین تنش کابل کنترل و درجه حرارت رانشان میدهد
lively description U شرح روشن یا واقع نما شرحی که حالت واقعی یااصلی رانشان دهد
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
lubber line U خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
fingerpost U راهنمای جاده تیر راهنماییکه پیکان مخصوص هدایت داردومسیرجاده رانشان میدهد راهنما
finder U عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
capered U شادی
joyless U بی شادی
curvet U شادی
glee U شادی
joyance U شادی
caper U شادی
airiness U شادی
exultation U شادی
revelery U شادی
gaiety U شادی
gala U شادی
joys U شادی
pleasance U شادی
rejoicings U شادی
galas U شادی
capers U شادی
jubilation U شادی
rejoicing U شادی
joy U شادی
mirthfulness U شادی ونشاط
reveled U شادی کردن
revel U شادی کردن
breezy U شادی بخش
effervescence U طراوت و شادی
reveling U شادی کردن
revelled U شادی کردن
revelling U شادی کردن
revels U شادی کردن
merriment U ابراز شادی
banzai U هلهله شادی
f.mirth U شادی جشن
joie de vivre U زیست شادی
exultance U وجد و شادی
joys U شادی کردن
cock-a-hoop U شادی کنان
acclamation U تحسین و شادی
happiness U شادی خوشنودی
joy U شادی کردن
fool's paradise U شادی احمقانه
plaudit U هلهله شادی
jubilate U فریاد شادی
joyously U از روی شادی
high jinks U سروصدا و شادی
mirth U نشاط شادی
jubilee U روز شادی
jubilees U روز شادی
exult U شادی کردن وجدکردن
ovations U شادی وسرور عمومی
with rejoicings and embraces U با شادی و فریاد هورا
exulted U شادی کردن وجدکردن
To be in raptures . To be overjoyed . U غرق در شادی بودن
they returned in triumph U شادی کنان برگشتند
elation U ترفیع سرفرازی شادی
gleefully U از روی شادی و خوشحالی
tragicomedies U دارای حزن و شادی
ovation U شادی وسرور عمومی
exults U شادی کردن وجدکردن
exulting U شادی کردن وجدکردن
tragicomedy U دارای حزن و شادی
carnivals U کاروان شادی جشن
carnival U کاروان شادی جشن
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
capers U از روی شادی جست وخیزکردن
to overcrow one's rival U از پیروزی بر حریف شادی کردن
He was transported with joy. U از شادی درپوست نمی گنجید
to be pleased for somebody U در شادی کسی سهیم شدن
caper U از روی شادی جست وخیزکردن
to be glad for somebody's sake U در شادی کسی سهیم شدن
to be psyched for somebody [American E] U در شادی کسی سهیم شدن
whoopla U عیاشی و شادی پر سرو صدا
capered U از روی شادی جست وخیزکردن
jobilate U شادی کردن از خوشی فریاد زدن
fly in the ointment <idiom> U یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
inequality operator U نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess U جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
mardi gras U سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
to triumph over the enemy U برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. U نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoices U شادی کردن وجد کردن
rejoicingly U شادی کنان وجد کنان
rejoice U شادی کردن وجد کردن
rejoiced U شادی کردن وجد کردن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
house U منزل دادن پناه دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com